سرنوشتستان

.:: دلی که از بی کسی غمگین است، هر کسی را می تواند تحمل کند ::.

سرنوشتستان

.:: دلی که از بی کسی غمگین است، هر کسی را می تواند تحمل کند ::.

حالا برگشتی که چی؟؟؟

به قول خودت : یه روزی قلبمو له کردی و رفتی، حالا برگشتی که چی ؟؟؟

                                                                         که بگی عاشقمی؟؟؟ 


باور پوچی است اگر گمان کنم که تو آدم با وفایی هستی ، می خواهم صادقانه برایت بنویسم ... البته درک این واژه برایت غیر ممکن خواهد بود چون با آن کاملا بیگانه ای. 

می خواهم از تو بگذرم! براستی که براحتی گذشتن از احساس پاک دیگران را از خود تو آموختم . خوشحالم که دیگر دستان سردم نیازی به گرمای دستان بی مهرت ندارند، زیرا اکنون دریافته ام گرمای وجودت نه از سر عشق بود،بلکه همواره در آتش هوس در حال سوختن بودی... احساس نابی است که دیدگانم در دیدگان همیشه سرگردانت آشفته نیست و خیره ماندن چشمانت به نگاه های هرزه را نمی بیند.... 

براستی چگونه تو را دوست می داشتم؟ من تو را در تصورات بی نظیر خود به تصویر می کشیدم ، انگونه که دوست می داشتم باشی، پس من افکارم را دوست می داشتم نه تو را!!! 

چقدر شادم برای نداشتنت ... مدتهاست که دوست ندارم از تو بگویم یا چیزی برایت بنویسم. دلیل نگارشم این است که بدانی دیگر برای همیشه در دلم مرده ای. اندیشیدن به تو عذابی است که خود را از آن برای همیشه رها کرده ام از نداشتنت در دلم جشنی بر پاست که شادی آن در دلم جاودانه خواهد بود...


با عرض تبریک فراوان به خودم برای نداشتنت.  

                                                                                        پری