سرنوشتستان

.:: دلی که از بی کسی غمگین است، هر کسی را می تواند تحمل کند ::.

سرنوشتستان

.:: دلی که از بی کسی غمگین است، هر کسی را می تواند تحمل کند ::.

آسایشگاه کهریزک

 امروز زیباترین لبخند ها و زیباترین دعاها را از زبان کسانی شنیدم که طعم بد تنهایی و بی کسی را سالها بود که می چشیدند و کسانی که طوری وانمود می کردند که کمتر از چند روز است آمده اند و سالها بود که آنجا بودند.

مردها و زنانی که واقعا به محبت من و محبت تو احتیاج داشتند و توجه اینجا بود که معنا می یافت و دوست داشتن همان طور که گفته بودم،هیچ تعبیر و تعریفی نداشت و به عبارتی" دوست داشتن واقعا وصف ناپذیر است."


آسایشگاه نه برای من و نه برای کسانی که آنجا بودند مایه ی آسایش بود، بهتر است بگویم آسایشگاه زندان انسان هایی بود که روحیه شان را باخته بودند و سالها از خود فاصله گرفته بودند،بود.

زنده بودن و به فکر مردن بودن، زجر آورترین لحظاتی است که این عزیزان مدت هاست گرفتارش هستند،لحظاتی که شاید ما بارها لحظات کوچکی از آن را در طول زندگیمان تجربه کرده ایم و سالمندان هر نفس احساس می کنند و نمی دانم شاید آنها هیچ وقت به پیرشدنشان نیندیشیده  بودند و شاید کردارشان آنها را به آنجا کشانده بود و این بار بازی روزگار اینچنین سرسختانه با سرنوشتشان بازی می کرد.

این محیط تکراری تحملش واقعا دردناک بود،البته آنهایی که ویلچر داشتند هم حیاط و هم حیات داشتند. بهتر است بگویم آنهایی که ویلچر داشتند عشق می کردند، بیچاره آن پیرمردان و پیرزن هایی که سالها اسیر یک وجب قفس به نام تخت شده بودند.

اتاق ها واقعا قبرهای اجتماعی بودند،در هر لحظه بوی مردن بیشتر و بیشتر به مشامم می رسید! زندگی کردن برایشان یک اجبار بود و نفس کشیدن تنها دلیل زنده بودن.

آسایشگاه بوی غربت می داد! انگار دیگر هیچ دلی به دلی راه نمی داد! انگار حتی محبت به هم ، هم در دوران سالمندی کهنه شده بود.

و نهایتا کاش نبودنمان را در هر لحظه و در هر نفس بیشتر باور می کردیم تا انقدر سرسختانه به زندگی نچسبیم. اگر مرگ را باور داشته باشیم، محبت و توجهمان را هرگز به یکدیگر دریغ نخواهیم کرد.

حرف آخر اینکه: سالمندان عبرتی برای زندگی من، زندگی تو و زندگی کسانی است که خود را به زینت این دنیا آراسته اند و گمان می کنند روزگار همیشه با آنان خواهد بود. قدر یکدیگر را بیشتر بدانیم، از با هم بودن لذت ببریم و همیشه به خاطر داشته باشیم که مسافری بیش نیستیم و فرصت زندگی که خدالایق ما دانسته را طوری سپری کنیم که اگر روزی از دنیا هم رفتیم،خدا نگوید که تو لیاقت این فرصت را نداشتی، پس بهترین مسافر خدا باشیم.

                                                                     

                                                                            سعادت خانی
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد