نمی دانم ،
آسمان ابریست
یا دل من گرفته !؟
این شب تاریکتر از من و
من تلخ تر از
قهوه در دستم
زیر این تلخی
جستجو کردم نامت را
غافل از آنکه ،
رفته بودی
از ته این فنجان
شاید
به فنجان دیگری ...
و من، هم میزدم
حسرت را
نمی دانم ،
باران می بارد
یا چشمان من خیس است
می توان
یادگاری نوشت
بر گونه های من و پنجره
افتاده ته این فنجان
عکس کرکسی
اما
تو کبوتر تصور کن.