نه آسمان می بارد نه ستاره ای
دستی بر آسمان می کشم و
می دانم
صاف نمی شود این زندگی مجعد
از گره هایش
تسبیحی ساخته ام
ذکر می گویم
ذکر خیرت ...
در نبودنت زده ام
بیشتر حرفهایم را
آنگاه که به من نزدیکتری
شعری می خوانم
شیپوریهای باغچه می نوازند
بوی خنده می آید
خنده همسایه
ضعف بدنم را می گیرد
پدر میگوید:
دیگر عشقی نمانده
بغضت را با نان بخور
تا سیر شوی!
سلام دوست عزیز ممنونم از اینکه به من لطف داری و از شعر های بنده خوشت آمده .خوشحالم که این اتفاق افتاده و به من سر می زنی. لطفا انتهای شعرها آدرس وبلاگ من را هم بنویس تا دوستان بیشتری پیدا کنم.
باز هم ممنون از لطفت.
سبز و بر قرار باشی