دل من بسته به توست

آخرین شعر مرا قاب کن 

و پشت نگاهت بگذار

تا که تنهاییت از دیدن آن جا بخورد

و بداند دله من بسته به توست

در همین یه قدمیـــــــــ


زندگی رو فقط با تو میخوام

زندگی قافیه شعر من است......

شعر من وصف دل آرایی توست......

در ازل شاید این سرنوشت من بود......

میسرایم به امیدی که توخوانی.......

ورنه اخرین مصرع من قافیه اش "مردن" بود.....


تو نیستی

اگر مانده  بودی شاعر نمی شدم اما تو را داشتم و شعرهایم را...

اکنون تو نیستی،شاعرم اما هیچ ندارم حتی شعر هایم به نام توست...

هر شب دستانم را به سوی آسمان بلند میکنم و آروزی تو را از خدای خویش میکنم

هر شب با دیدن عکس تو به خواب می روم، عکسی که تا صبح د رآغوشم است

عکسی که خیس خیس است و خیسی آن به خاطر اشکهایم است!

در این سرزمینی که هر کس یاری دارد و هر کس یاوری،

من در گوشه ای نشسته ام و سر بر پاهای خودم گذاشته ام

رفتی اما خیلی زود رفتی،بدون خدا حافظی

می دانستم می روی اما نه به این زودی!

با رفتنت همه چیز سوخت...خاطره،محبت،عشق،دیگر امیدی به زندگی نیست.

من هم در همین شهر غریب و نا آشنا و بی محبت خواهم ماند.

و دیگر قلب من به غصه و درد عادت خواهد کرد.


بی عشق

 


گاهی نفس به تیزی شمشیر میشود


از هر چه زندگیست دلت سیر میشود


گویی به خواب بود جوانیمان گذشت


اغلب چه زود فرصتمان دیر میشود


کاری ندارم آنکه کجایی چه می کنی


بی عشق سر مکن که دلت پیر میشود

   

تنها دلیل زندگی


˙·▪●*•به نام آنکه تورا آفرید تا طلوع غروب آرزوهایم باشد•*●▪·˙

 

˙·▪●*•سلام تنها دلیل زندگی•*●▪·˙

 

اولین بار که نگاه زیبای تو را دیدم در خود گم شدم و به رویاهای عاشقانه ام پیوستم به هر سو می رفتم صورت زیبای تورا می دیدم که با لبخندی زیبا چهره ات را دو چندان زیبا می کرد شبیه به کسی بودی که او را در عالم خواب می دیدم دستانش را می فشردم گرمی دستانش را حتی در خواب هم احساس می کردم همیشه با خود می گفتم ای کاش روزگاری با کسی همدل می شدم پس ای چراغ شبهای تارم بیا تا برای همیشه برای با هم بودن افتخار کنیم و همدیگر را دوست داشته باشیم.

تنهام


ما ادما موجودات عجیبی هستیم 

وقتی میگیم تنهام بزار  یعنی بیش تراز

همیشه به وجودت نیاز دارم


اما حیف هیچگاه طرف مقابل متوجه منظورمان نمیشود

وخیلی زود ما رو تنها میزاره میره

تقدیم به کسی که تنهام گذاشت و رفت

دل خسته...!!!


بخوام از تو بگذرم.....من با یادت چه کنم؟

تورو از یاد ببرم...با خاطراطت چه کنم؟

حتی از یاد ببرم...تو و خاطراتتو...

بگو من با این دل خونه خرابم چه کنم؟

تو همونی که واسم یه روزی زندگی بودی

توی رویاهای من...عشق همیشگی بودی

آره سهم من فقط از عاشقی یه حسرته

بی کسی عالمی داره...واسه ما یه عادته

چطور از یاد ببرم اون همه خاطراتمو؟

آخه با چه جراتی به دل بگم نمون برو

دل دیگه خسته شده...به حرف من گوش نمیده

چشم به راه تو میمونه...همیشه غرق امیده

خداحافظ...

به اندازه ی همه" نه " هایی که باید میگفتم و نگفتم ...



امروز باید بگم غلط کردم ...!



میلاد....

میلاد با سعادت


مولود کعبه مولی الموحدین ،امیرالمومنین، امام علی (ع)


محضر امام عصر و الزمان، امام الانس و الجان حجت ابن الحسن العسکری حضرت مهدی عجل الله تعالی


فرج و تمام عاشقان حضرت تبریک وتهنیت باد.

تولدم مبارک

سلام دوستان دیدم هیچ وقت کسی به من تولدم رو تبریک نمیگه خواستم از طریق  وبلاگ به خودم تبریک بگم

سال نو مبارك

یادم باشد که زیبایی های کوچک را دوست بدارم حتی اگر در میان زشتی های بزرگ باشند

یادم باشد که دیگران را دوست بدارم آن گونه که هستند ، نه آن گونه که می خواهم باشند

یادم باشد که هرگز خود را از دریچه نگاه دیگران ننگرم

که من اگر خود با خویشتن آشتی نکنم هیچ شخصی نمی تواند مرا با خود آشتی دهد

یادم باشد که خودم با خودم مهربان باشم

چرا که شخصی که با خود مهربان نیست نمی تواند با دیگران مهربان باش


سال نو بر همه عزیزان مبارک باد


دلم گرفت ای هم نفس

دلم گرفت ای هم نفس

پرم شکست تو این قفس

تو این غبار ، تو این سکوت
چه بی صدا ، نفس نفس
از این نامهربونی ها دارم از غصه می میرم
رفیق روز تنهایی ، یه روز دستاتو می گیرم

تو این شب گریه می تونی پناه هق هقم باشی
تو ای همزاد همخونه چی میشه عاشقم باشی

دوباره من ، دوباره تو
دوباره عشق ، دوباره ما
دو هم نفس ، دو هم زبون
دو همسفر ، دو همصدا
تو ای پایان تنهایی ، پناه آخر من باش
تو این شب مرگی پاییز ، بهار باور من باش
بذار با مشرق چشمات ، شبم روشنترین باشه
میخوام آیینه خونه با چشمات همنشین باشه
دلم گرفت ای هم نفس
پرم شکست تو این قفس
تو این غبار ، تو این سکوت
چه بی صدا ، نفس نفس

چه فرقی می کند؟



چه فرقی میکند دیوانه باشم یا نباشم

برای خاطرش افسانه باشم یا نباشم

برای آتش سوزان یک شمع

هوسهای تن پروانه باشم یانباشم

برای دختر میخک فروش باغ رویا

نفسهای گل ریحانه باشم یا نباشم

غبارراهم اما این سوالم مانده باقی

برای کوه غمها شانه باشم يا نباشم ؟

خدایا....

تولد حضرت معصومه (س) را به همه دختران شیعه تبریک  می گم

 

سایتی که عکس های این وبلاگ در ان اپلود شده بود مسدود شده است

انشاالله در اولین فرصت دوباره عکس ها رو در یک سایت دیگر اپلود می کنیم

دوستت دارم

 دیگه رو خاک وجودم نه گلی هست نه درختی
               لحظه های بی تو بودن میگذره اما به سختی                  
دل تنها و غریبم داره این گوشه می میره
ولی حتی وقت مردن باز سراغتو میگیره

                                               

                                                                 

                                        

                                                         

یار...

یار سفر کرده ی من

منو ببر از این دیار

دلتنگم از دوریه تو

بی تو منم یه بی قرار

واسه دل خسته ی من

مرحم یاد تو بسه

تو این روزای شب زده

چشمات واسم همه کسه

عشق...

عشق یعنی مستی و دیوانگی

عشق یعنی با جهان بیگانگی
عشق یعنی دیده بر در دوختن

عشق یعنی در فراغش سوختن
عشق یعنی انتظار و انتظار

عشق یعنی هر چه بینی عکس یار
عشق یعنی شاعر دل سوخته

عشق یعنی آتش افروخته
عشق یعنی با گلی گفتن سخن

عشق خون لاله بر چمن
عشق یعنی یک نسیم یک نماز

عشق یعنی عالمی راز و نیاز
عشق یعنی قطره و دریا شدن

عشق یعنی همچو من شیدا شدن

 

 

می دونم ...

زندگی پر از سواله می دونم

رسیدن به تو خیاله می دونم

تو میگی یه روزی مال من میشی

اما موندت محاله می دونم

تو میگی شبا دعامون می کنی

چشمه ی چشات زلاله می دونم

توی آسمون سرنوشت ما

ماه کاملم هلاله می دونم

تو میگی پرنده شیم بریم هوا

غصه ما دو تا باله می دونم

چشم من پر از غم نبودنت

دل تو پر از ملاله می دونم

طاقتم دیگه داره تموم میشه

صبر تو رو به زواله می دونم

آره می ری و نمی پرسی که این

دل عاشق در چه حاله می دونم

 
  

تو...


بعد از من وتوعاشقی شاید به قصه ها بره

شاید که با مرگ تو مفسر محبت

تو طلایه دار صبحی فاتح تاریخ منی

تو خود سردار صبحی اسم تو اسم شب من

به شکوه اسم اعظم متبرک و عزیزی مثل سجده گاه آدم

بیا ونقطه ی پایان به شعرعمرمن بگذار

تنم دیوار بین ماست تنم را از میان بردارمن وتو عاشقی از دنیا بره  


کاش...


کاش می شد اشک را تجدید کرد

فرصت چند را تجدید کرد

کاش می شددر غروب لحظه ها

     لحظه ی دیدار را تجدید کرد

 

زندگی از زبان سهراب....

زندگي رسم خوشايندي است

زندگي بال و پري دارد با وسعت مرگ

پرشي دارد اندازهْ عشق

زندگي چيزي نيست كه لب طاقچهْ عادت از ياد من و تو برود.


زندگی...

زندگی پلی است بسوی عاشق شدن که همه ما ماننده

رهگذری چند لحظه ای از روی آن می گذریم ولی نمی دانم

من تا کجای این پل باید برم

 

 

رفتی...

رفتی وخاطرها تو نشسته تو خیالم

بی تومن اسیر دست آرزوهای محالم

یاد من نبودی اما من بیاد تو شکستم

غیرتوکه دوری ازمن دل به هیچ کس نیستم

هم ترانه من باش بی بهانه یاد من باش

وقت بیداری مهتاب عاشقنهیاد من باش

اگه دوری اگه نیستی نفس فریاد من باش

تا ابد تا ته دنیا تا همیشه یاد من باش

هم ترانه یادمن باش بی بهانه یاد من باش

وقت بیداری مهتاب عاشقانه یاد من باش


می دونی...

می دونم یه روزی دل من می میره 

خورشید عشقمون اون بالاها سایه می گیره

رنگ تاریکی گرفته قصه وافسانه من

رنگ شادی رو ندیده این دل دیوونه من

اشک می ریزم روز وشب مثل ابر بهاری

مونده از تو پیش من تارموئی یادگاری

قلب من خاموش وغمگین چون بی ستاره

می گریم از دست جدائی مثل ابر پاره پاره

همچو مرغ پر شکسته تو قفس تنها نشسته

در غربی بی ترانه مانده ام بی آب و دانه

حرفهای بود...

                      

حرفایی بود توی قلبم ، من نگفتم ، نتونستم

من به تو هرگز نگفتم با تو بودن آرزومه

نقش اون چشمای معصوم ، لحظه لحظه روبرومه

نیومد روی زبونم که بگم بی تو چی هستم

که بگم دیوونه تم من ، زندگیمو به تو بستم

تو رو دیدم مثل آینه ، توی تنهایی شکستی

من کلامی نمی گفتم که برام زندگی هستی

نمی دونستی که چون گل توی قلب من شکفتی

چشم تو پر از گلایه ست ، اما هرگز نمی گفتی

من به تو هرگز نگفتم با تو بودن آرزومه

نقش اون چشمای معصوم ، لحظه لحظه روبرومه

شاید اونجوری که باید ، قدرتو من ندونستم

رفایی بود توی قلبم ، من نگفتم ، نتونستم


 

 

زخم عشق...


عشق یعنی زخم

عشق امد مهربانی زنده شد

یادمان باشد جوانی زنده شد

عشق امد خام سوزی ها گذشت

روز گار تیره روزی ها گذشت

عشق امد تا سحر زیبا شود

رو به دلها روزی پیدا شود

عشق امد عاشقی ها پا گرفت

کار مجنون باز هم بالا گرفت

عشق امد با همه دشواریش

تیشه خون الود شیرین کاریش

عشق امد خیش را معنا کند

نان واب تازه ای پیدا کند



 

خواب پریا

از تو خوندن از توسر رفتن و موندن

حیرت وحسرت دیرینه همینه

با تو رفتن تا ته خواب پریا

با تو رقصیدن تا اخر صداها

چه شکوهی داره با تو رفتن

تاهمیشه حتی تا روز مبادا

نور دیروز و هنوزم ای چراغ سایه سوزم

گر بگیرم از شام بی ما تا ته روز مبادا

او رفت...

   این سطر مختصر را گفتم که او بخواند


هر چه به او نگفتم می خوام او بداند


او اولش نمی خواست ترکم کند ولیکن


فهمید راز من را ،‌ او رفت تا بماند

 

اگه بری...

اگه بری پنجرهها بسته می شن

امید و ارزوم بی تو خسته می شن

اگه بری پروانه های دور شمع می سوزند و پرپرمی شن

اگه بری در به دری سراغمه

اگه بری دیونگی کنارمه

اگه بری نگاه من تو اوج حسرت می مونه

اما بدون ترانه هام بغز چشاتو می شکونه

اگه بری گم می شن ستاره هام

خوب می دونی عاشق ستاره هام

اگه بری حرفهای من تموم می شن

ارزوهای بی نشون یکی یکی دربه در می شن

دیگه حرفی ندارم از ته دل دوستت دارم

بزار بگم دوستت دارم تا اخرش

از اولین نگاه تو از اولین گناه من

از اخرین کلام تو تا اخرین پیام من

دوستت دارم دوستت دارم

دیگه حرفی ندارم از ته دل دوستت دارم

بیشتر از تو...

بیشتر از تو

نمی گم عوض شدی نه تو هنوزم مهربونی

حدسش رو من زده بودم نمی خوای پیشم بمونی

روزای اول این عشق اشتیاقت تازه تر بود

حالا با صد التماسم واسه من شعر نمی خونی

بعضی وقتا اگه حرف و خبری جایی نباشه

نمی ری دیگه سراغ قصه های خودمونی

گفتی تنها نامه ی من تو دس همه ست عزیزم

نامتو من بفرستم حالا به کدوم نشونی

بنویسم روی پکت با یه تیکه یاد غربت

برسه به یه ستاره به یه عشق آسمونی

پشت پنجره نشستم واسه ی تو می نویسم

که شاید رد شه از اینجا ایه ی محو جنونی

یه روزی خوندم یه جایی از عزیز بی وفایی

واسه ی دوام یک عشق عاشق و باید برونی

بهترین جمله ی دنیا فکر کنم همینه زیبا

عمری دنبال تو بودم اونی که می خوام همونی

صبر و حوصله نداشتن عادت همه ست عزیزم

تو که نیستی مثل اونها تو خود رنگین کمونی

نه جواب نامت این نیس اون و بعدا می نویسم

که سلام گلدونا رو به گلاشون برسونی

گفتم این رو بنویسم که دوست دارم عزیزم

بیشتر از تو می دونم که تو اینو نمی دونی